ریو براوو 1959
کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...
کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...
« موسى » ( هستن ) به عنوان شاهزاده اى مصرى محبوبيت پيدا مىكند و حتى بيشتر از پسر فرعون ، « رامسس » ( براينر ) ، مورد توجه قرار مىگيرد . با اين همه ، خيلى زود نسب واقعى او فاش مىشود و ، به تبعيد ، سر به بيابان مىگذارد . مدیر دوبلاژ: زنده یاد ایرج دوستدار موسی: زنده یاد ایرج دوستدار رامسس: چنگیز جلیلوند نفرتیتی: زنده یاد ژاله کاظمی یوکابه (مادر موسی): بدری نورالهی ممنت: زنده یاد آذر دانشی یوشع: جلال مقامی داتان: زنده یاد عزت الله مقبلی فرعون پدر: احمد رسول زاده صفورا: رفعت هاشم پور شعیب: پرویز نارنجی ها یأهو (خدا): زنده یاد عطالله کاملی
برده رومی، و رهبر انقلاب ضد بردهداری، در اصل از مردم تراکی بود که در رم در مدرسه تعلیم گلادیاتورها (که در آن بردگان را برای جنگ با یکدیگر آماده میکردند) تعلیم میدید. در سال ۷۳ ق-م در این مدرسه، برضد بردهداری رهبری قیامی را بعهده گرفت و خبر آن به سرعت در سراسر روم پیچید، هزاران نفر برده از هر رنگ و نژاد تحت رهبری اسپارتاکوس قرار گرفتند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما همه این سپاهیان به وسیلهٔ بردهها در هم شکسته شدند. آنگاه مارکس لیسی نیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت و در سال ۷۱ قبل از میلاد اسپارتاکوس را در نبردی سهمگین شکست داده اسپارتاکوس کشته شد و بردگان بسیار بخاک و خون درغلتیدند. منبع : ویکی پدیا فارسی
عده اى كهنه سرباز آمريكايى به رهبرى « دانى اوشن » ( سيناترا ) تصميم مى گيرند كه از آموخته هاى نظامیشان استفاده كنند و هم زمان، در شب سال نو، به پنج كازينوى لاس و گاس دستبرد بزنند.
آوريل سال ۱۸۶۱، عمارت عظيم تارا در آتلانتا. « اسكارت اوهارا » ( لى ) در مىيابد كه مرد رؤيايىاش، « اشلى ويلكس » ( هوارد ) به او علاقه اى ندارد و در صدد است با « ملانى هميلتن » ( د هاويلند ) ازدواج كند. اما از طرف ديگر « رت باتلر » ( گيبل ) عضو بدنام يك خانواده ى ثروتمند ساكن چارلستن دلباخته ى « اسكارلت » سرزنده مىشود و در او ويژگىهايى شبيه به خود پيدا مىكند.
سرخ پوستان کومانچى حمله ور می شوند و بیشتر اعضاى خانواده ى « آرون ادواردز » ( کوى ) را به قتل می رسانند. پس از چندى « ایتان ادواردز » ( وین ) به اتفاق « مارتین پولى » ( هانتر )، پسر جوانى که « ایتان » سالها پیش از چنگ سرخپوستها نجات داده، سرسختانه به جست و جو براى یافتن دختر کوچکتر خانواده « دبى »، ادامه میدهند.
هنگام اسارت « ریچارد شیردل » ( هانتر ) به دست اتریشى ها ، شاهزاده ى خبیث ، « جان » ( رینز ) خود را فرمانرواى انگلستان اعلام مى كند. شوالیه اى به نام « رابین هود » ( فلین ) حاضر نمى شود تن به حكومت او بدهد و با یارانش در جنگل شروود علیه شاه غاصب و عمالش شورش مى كند...
"دمپسی را"، گاوچرانی بی هدف، در کنار زنی سختکوش مشغول بکار می شود. او به یک دستیار جدید و قوی نیاز دارد و همه تلاش خود را می کند تا "را" اینکار را بر عهده بگیرد اما...
شان تورنتون مردی آرام است که به زادگاهش ایرلند برمی گردد تا به دور از هرج و مرج آمریکا و حرفه بوکس که در آن به طور تصادفی باعث مرگ یکی از حریفان شد آرامش پیدا کند. در حین سفر به اینیسفری، شهری که در آن متولد شد، با مری کیت داناهر، یک مو قرمز با شخصیت قوی آشنا می شود و عاشق آن می شود. متعاقباً با خرید مجدد خانه ای که در آن متولد شده بود، با ویل داناهر، برادر زنی که دوستش داشت، دشمنی می کند. او در ابتدا با نامزدی این دو مخالفت می کند، اما سپس با فریب دوستان شان تسلیم می شود. او با کشف فریب، در روز عروسی از تحویل مهریه خودداری می کند. این باعث اختلاف شدید بین دو همسر می شود، زیرا او معتقد است که او ضعیف است و نمی تواند حقوق خود را اجرا کند. بعد از یک شب عروسی طوفانی، از شرم سعی می کند با قطار فرار کند... مترجم : yavar.love
پسر ثروتمند مادر ، وید کینگزلی جونیور ، یک شرقی ، سعی می کند با بازگشت به غرب ، قدم های پدر قاتل خود را دنبال کند تا با اسلیم موزلی جونیور ، پسر شریک سابق پدرش ، همکاری کند. وید با غلبه بر عدم تمایل اولیه اسلیم در پذیرش وی با استفاده از ثروت خود برای خرید یک گاو جوایز و ماشین جدید برای کمک به اسلیم در کار خود به عنوان پیشکسوت در مزرعه خانواده کینگزلی ، که در حال حاضر تحت محاصره یک باند شرور به نام "مهاجمان نقابدار" قرار دارد. وید سخاوتمندانه سعی می کند با 15000 دلار پول خودش وام مرتع را بازپرداخت کند ، اما متأسفانه هیچکدام "عفو کننده" نمی دانند که بانکدار محترم دن هالیس ، فرزند قاتل پدرانشان ، رهبر این باند است.